نوستالژی
11 مرداد 1402
#به_قلم_خودم
#مکسورة_الضلع
#نوستالژی
#کوتاه_نوشت
بسم الله…
با شروع فصل امتحانات ثلث سوم و گرمای هوای خردادماه، روز شماری میکردیم کِی امتحانات تمام میشود و ما به منزل مادربزرگ میرویم تا با دخترخالهها در حیاطی که انواع گلها و درخت عناب و آفتابگردان بود و انتهای آن هم درخت انگوری بود و دانههای سیاه درشتی هم داشت زیر درخت فرش می انداختیم و خاله بازی می کردیم و زمانی که چشم مادربزرگ را دور
می دیدیم از انگورهای خوشمزه میچیدیم و نوش جان میکردیم 😁 . مادربزرگم میگفت بزاریدبقیهنوههاهماستفادهکنندودرختشهمزیادبزرگنبودوبارشهمکم بود.☺️🌺
برای شادی روح مادربزرگم صلواتی را هدیه می کنیم.
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم ❤️
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات