#اربعین
#مکسورة_الضلع
#اربعین
#دلتنگ_کربلا
سالهایی که زیارتت نصیبم شد و اربعین آغوش تو را در کربلا احساس کردم، دلم غبطۀ جاماندگانی را میخورد که اشکشان شعلۀ آتش فراق را به جانم میانداخت. به قدری شعلۀ آن آتش، جانسوز بود که در یک لحظه، تردید میکردم دوست دارم بمانم و بسوزم یا بروم و در آغوش تو آرام بگیرم. اصلاً میماندم در این که جاماندۀ آتش گرفته، بیشتر آغوش گرم تو را احساس میکند، یا زائر در جاده.
کار تو همین است: به هم ریختن قاعدهها. این حیرت هم در جای خودش شیرین است. حسین جان! من هر کجا که باشم، آغوش تو را میخواهم. در خانه باشم و سرم روی سینۀ تو، بهتر است از این که در کربلا باشم و محروم از آغوش تو.
ماندن یا رفتن، هر کدام را که برایم نوشتهای، آغوشت را از من دریغ نکن.
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات