#اربعین
#مکسورة_الضلع
#دلتنگ_کربلا
#اربعین
این روزها توصیههای زیادی میشنوم از این و آن که برای سفر به اربعین چه بردارید و چه برندارید، در میان همۀ توصیهها یک توصیۀ مشترک هست: «بارت را سبک ببند. بار سنگین آزارت میدهد و راه را برایت طولانی میکند». اگر در این چند سالی که بار سفر بستم و به زیارت اربعینت آمدم، درس معاد را خوب یاد گرفته بودم. حالا بارم را سبک کرده بودم و برای سفر آخرت آماده بودم. اربعین چه خوب یاد میدهد مهارتهای سفر آخرت را.
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
#اربعین
#مکسورة_الضلع
#دلتنگ_کربلا
#اربعین
خاطرهها وقتی که اربعین نزدیکمیشود، فرصت جولان بیشتری پیدا میکنند. گاهی برای آتش زدن میآیند و گاهی برای امید دادن. خاطرۀ آن سالی که هر چه کردم، توفیق یارم نشد و ماندم در حسرت راه نجف تا کربلا. خاطرۀ آن سالی که بار سفر بستم و رفتم؛ اما توفیق تا مرز بیشتر یارم نبود و برگشتم و خاطرۀ آن سالی که گویی همه چیز دست به دست هم داده بودند که نروم؛ ولی رفتم و یک دل سیر اشک ریختم و راه رفتم و زیارت کردم.
حالا نشستهام در خانه و نمیدانم چه تقدیر کردهای برای من؟ فقط جولان خاطرهها را به تماشا نشستهام و دست پنجه نرم میکنم با این پریشانی. آقا! میروم یا نه؟ میرسم یا نه؟ حتماً دوست داری این حال پریشان مرا! پس چون تو دوست داری، خیالی نیست، میسازم با این پریشانی!
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
#اربعین
#مکسورة_الضلع
#اربعین
#دلتنگ_کربلا
سالهایی که زیارتت نصیبم شد و اربعین آغوش تو را در کربلا احساس کردم، دلم غبطۀ جاماندگانی را میخورد که اشکشان شعلۀ آتش فراق را به جانم میانداخت. به قدری شعلۀ آن آتش، جانسوز بود که در یک لحظه، تردید میکردم دوست دارم بمانم و بسوزم یا بروم و در آغوش تو آرام بگیرم. اصلاً میماندم در این که جاماندۀ آتش گرفته، بیشتر آغوش گرم تو را احساس میکند، یا زائر در جاده.
کار تو همین است: به هم ریختن قاعدهها. این حیرت هم در جای خودش شیرین است. حسین جان! من هر کجا که باشم، آغوش تو را میخواهم. در خانه باشم و سرم روی سینۀ تو، بهتر است از این که در کربلا باشم و محروم از آغوش تو.
ماندن یا رفتن، هر کدام را که برایم نوشتهای، آغوشت را از من دریغ نکن.
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
#اربعین
#مکسورة_الضلع
#دلتنگ_کربلا
#جامانده_اربعین
شاید امسال هم زائرت نشوم، شاید! دارم خودم را آماده میکنم برای وقتی که اسمم در دفتر زائران اربعینت نباشد.
حسین جان! میشود خیر کسی در نیامدن باشد؟ شاید تو سوختن کسی راکه دلش زائر تو شده، بیشتر از شادی دلش دوست داشته باشی وقتی که با تنش در کنار زائر تو حاضر شده باشد. این طور نیست؟ حالا تو برای امسال من، سوختن را پسندیدهای یا شادی را؟ هر کدام را که پسندیدهای، دلم را راضی کن به رضای خویش!
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
#اربعین
#مکسورة_الضلع
#دلتنگ_کربلا
#اربعین
گذرنامهام را همیشه قبل از اربعین نگاه میکنم که اعتبار داشته باشد. من مگر جز سرزمین تو جای دیگری میروم که نیازی به گذرنامه معتبر داشته باشم؟
اما هر وقت به فکر اعتبار گذرنامۀ کاغذیام میافتم، یادم میآید که اگر تو گذرنامهام را امضا نکنی، با معتبرترین گذرنامه هم نمیتوانم پا به سرزمین تو بگذارم. حالا بگو بدانم گذرنامهام را امضا کردهای؟
حسین جان! امسال گذرنامۀ موقت میدهند. میشود اگر تنبیه امسالم نیامدن است، لطف کنی و چشم بپوشی و گذرنامهای موقت بدهی به من؟!
قول میدهم هر چه در چنته دارم به کار بگیرم تا دلت را به دست بیاورم. کولهام را ببندم حسین!
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات