گپ و گفت دوستانه
به قلم خودم
مکسورة الضلع
روایت زن مسلمان
گفتگوی دوستانه
اردیبهشت۱۴۰۲
🍃 ✨﷽✨ 🍃
گپ و گُفت دوستانه روزانه با دانش آموز🥰 .
ایشون علاقه شدید به حوزه علمیه دارند و طبق فرموده خودشون میخوان از سیکل وارد حوزه بشن انشاءالله 💚✨
خدایاهرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
خاطرهروزمعلم
به قلم خودم
مکسورةالضلع
خاطره گویی
هفته معلم
روایت زن مسلمان
اردیبهشت۱۴۰۲
«هوالشاهد»
زمانی که می رفتم سرکلاسشون بعد تدریس… می گفتم: بچه ها شیفت بعدازظهری که هستید چادرنماز و سجاده هاتون رو بیارید نمازجماعت هستش 😊
همین این دخترکان زلزله میگفتند: خانم، حوصله نداریم نمی آییم.
گفتم: هرطور راحتید ☺️ همین رو می گفتم و رفتم.
اما چند روز پیش که رفتم سرکلاسشون، یکی از همین دخترکان بعد کلاس اومد کنارم و در گوشی گفت: « خانم هاشم خانی من می خوام نماز را کامل یاد بگیرم میشه بهم یاد بدید؟». گفتم:« چه خووووب آفرین به شما، بله حتما، رنگهای تفریح بیا بریم بهت یاد میدم».
ایشون که اومدن مابقی دوستانش هم ترغیب شدند و اومدند🥰🥰 🌸 .
امروز یکی از همینا می گفت:« خانم هاشم خانی، دوستم منو مسخره میکنه، بهم میگه چی شده جدیدأ مذهبی شدی از این صوبتا…». گفتم:« اهمیت به حرفاشون نده و کاری را که میبینی خدا ازت دوست داره و درسته را انجام بده 😘
گفت:« چشم خانم» 😇 .
پ.ن: در حال خاطره نوشتن برای دخترکان عزیزم هستم. 😍 😘 🥰 🌸 🍃
خدایاهرچیدادیشکرت
خدایاهرچیگرفتیشکرت
بهمددگوشهچادرعمهسادات
خاطره روز معلم
به قلم خودم
مکسورةالضلع
خاطره گویی
اردیبهشت۱۴۰۲
روایت زن مسلمان
روز معلم
«بسم الله…»
سرکلاس، دخترک میگه: « خانم برم آب بخورم؟ گفتم: بله بفرمایید»☺️❤️
هنگام برگشتن برای منم آب آورد بدون اینکه بهش بگم، اتفاقا هم خیلی تشنه ام بود. در کلاس رو زد و لیوان به دست وارد شد و با لبخندی که به لب داشت گفت: خانم هاشم خانی این آب هم برای شما آوردم 😍 بعد از تشکر به سمت دخترکان گفتم بچه ها بفرمایید، همه گفتن ممنون خودمون قُمقُمه داریم 😄 ☺️. یکی از بچه ها معلوم بود که خیلی تشنهاش هست اما رودربایستی داشتند، مجدد تعارف کردم ایشون گفت ممنونم تشنه ام نیست خانم🥲 گفتم: بفرما روزیِ شماست این لیوان آب، با خنده ای که به سمتم نثار میکرد تشکر کرد و آب را نوشید دلش سیراب شد🥰 😘 😘 .
خدایاهرچیدادیشکرت
خدایاهرچیگرفتیشکرت
بهمددگوشهچادرعمهسادات
گپ و گفت دوستانه
به قلم خودم
مکسورة الضلع
خاطرهگویی
فروردین1402
✨﷽✨
🙂 پیام دخترک را سین کردم، با سوالاتی که برای مسابقه در گروه قرار داده بودم مواجه شدم که برای خودم مجدد ارسال کرده 😅 در ادامه پیامها، صوتی هم فرستاده بود که خیلی مشتاق شدم صوت را پلی بزنم ببینم چی میفرمان🤣(حدسم درست بود) صوت اولی را که پلی زدم با آن صدایِ بچگانه و معصومانه که میگفت: خانم میشه جوابارو بهم بگید؟ در حین اینکه درخواستش را میگفت، آب دهانی هم قورت میداد 😄 بیشتر مشتاقتر شدم که صوت بعدیش را پلی بزنم🥰 . خانم منظورم اینه که ببینید جوابم درست هستند؟
انگار دخترک براش مهم بود که جواباش درست هستند یا خیر، چون بعد چند دقیقه صوت سوم هم فرستاد 😉 مجدد جمله را تکرار کرد « خانم جوابام درست بودند؟ » . بنده که از پیامهاش از خنده روده بر میشدم در جواب گفتم که انشاءالله جوابت درست هستن، چون من الان نمیتونم ببینم که کیا درست جواب گفتند، یه دلگرمی در دلش ایجاد شد و با ارسال ❤️❤️ تشکر کرد.
بعد از غیرفعال شدن سوالات، اسامی را که نگاه انداختم، ایشون جزء افرادی بود که پاسخ صحیح را ارسال کرده بودند.
🥰 🌸 👏 👏
نگین تبرکی
تولیدمحتوا
به قلم خودم
نگین حرم
هدیه معنوی
هدیه تولد خاص
اردیبهشت۱۴۰۱
بیست و هفتم اردیبهشتسال۱۴۰۱
سال جدید با هدیهی معنوی و پربرڪت ڪہ بمناسبت روز تولدم از طرف بیبیجان حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بہ دستم رسید آغاز گردید، بهترین و ارزشمندترین هدیهی تولدم در عمرم بود ممنونتم بیبیجان که قبل از موعد تولدم، هدیه ام را فرستادی ❤️