راویان روضه
#به_قلم_خودم
#مکسورة_الضلع
#راویان_روضه
#محرم1402
« بسم رب الزهرا سلام الله علیها »
امشب که از هیئت آمدم، در حین اینکه چادرمو در میاوردم رفتم سمت یخچال تا یه لیوان آب خنکی بخورم خیلییییی تشنه ام بود، یاد اهل بیت امام حسین جانم افتادم که از تشنگی چی کشیدن 😭 😭 😭 😭 😭 جانم به فدایت ارباب جانم 💔
آب را که نوشیدم، نگاهی لبخندانه سمت مادرم کردم قربون صدقه اش رفتم انگار مادرم هم حرفی در دل داشت که میخواست بهم بگه، آخه یه دختر بیشتر که نداره، سنگ صبور سختی و دلخوشیهاشم 😘 😘 🌹 🌹 گفتم:« مامان جون قربونت بشم چی شده امشب حالت یه جور دیگه ای خیلی خوشحالی … خیره انشاءالله».
گفت:« آمنه بیا بشین می خوام یه مطلبی بهت بگم، تو دلم گفتم یعنی چی شده؟
مادر شروع کرد به صحبت، امروز ظهر چندتا دختر را دیدم که شالشون دور موهاشون بود یکیشون را صدا زدم گفتم:« دخترم شما خیلی بزرگواری، با دست مادرانهاش روی صورت دخترک کشید و گفت بخاطر این ایام حجابت را بیشتر رعایت کنید عزیزم☺️ شاید پلیس مخفیهایی اینجا باشند بیشتر حواستون به ححابتون باشه، دخترک گفت: باشه حاج خانم و شالش را کشید جلو، مادرم بهش گفت جلوی من نکشی جلو بعد بری بکشی عقب، گفت: نه حاج خانم.
مادرم بعد از خداحافظی با دخترک، نگاه کرد تا هرچقدر چشماش همراهی می کرد دخترک شالش را نکشید عقب.
خدایا شکرت که همچین مادری را نصیبم کردی و طول عمر با عزت به همچین مادرها عنایت بفرما 😍 ❤️
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
راویان روضه
#به_قلم_خودم
#مکسورة_الضلع
#راویان_روضه
#شهید_اصغر_الیاسی
#محرم1402
بسم رب الحسین بظهور الحجة
سخنران هیئت روز هشتم محرم را وصل کرد به شهید اصغر الیاسی 😭 😭 😭 💔
گوش بدید منم خودم امروز این مطلب را شنیدم جیگرم سوخت برای شهیدالیاسیبه دیدار مادر شهید الیاسی رفته بودند مادر شهید فرمودند:« پسرم گفت مادرجان میخوام ازدواج کنم برای همسرآینده ام انگشتر بخر 🥲🥲. مادرشهید:چشم پسرم، منم پولقرعهکشی که دومیلیون و پانصد میشد را گذاشتم کنار یهانگشتر برای عروسک بخرم بعد از اینماجرا اصغر رفت و پیکرش برگشت 😭 و همان مبلغ را برای مراسم خودش* خرج کردم.
هنوز که هنوز هست حضرت علی اکبرهارا داریم برای اسلام میدیم 💔 💔 💔 😭 😭 😭
برای شادی روح شهید اصغر الیاسی صلواتی را هدیه نماییم 🥀🥀
اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم❤️
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
راویان روضه
#به_قلم_خودم
#مکسورة_الضلع
#محرم1402
#هر_خانه_یک_حسینیه
#راویان_روضه
« بسم رب الزهرا سلام الله علیها »
هرشب با دوستم که وسیله دارند هیئت میرفتم، دیشب تماس گرفت که اطلاع بده که آمنه خانم، امشب ما میریم هیئت سیدامیرحسینی، شما هم میآیید؟
گفتم اتفاقا چند روز پیش از لسان یکی از دوستان شنیدم که هیئت سیدامیر غوغاست و من خیلی دوست داشتم یبار به هیئت ایشون برم که انگار قسمت شد امشب منم همراه شما بیام.
اما امشب( شب چهارم) انگار قسمت شد که باتلویزیون مراسم امشب را گوش کنم.
جمعه ای دیگر هم گذشت و آقاجان نیامدی، آنقدر دیر کردی که دشمنان اسلام جسور شدند قرآن آتش می زنند. امام حسین جانم برای قرآن قیام کرد 😭 😭 .
باید در محافل حسینیمان قبل مراسم حتما تلاوت قرآن داشته باشیم.
آقاجان، درسته من گناهکارم و بدم اما شما ما را فراموش نمی کنی و نظر به ما هم داری.
آقاجان بارها دل شما را شکستم، اما امشب اومدم بگم بخاطر جدتون اباعبدالله یه نظر به دل شکستهای منم کنید. 😭 😭 😭 😭 😭 خیلیییی دلم شکسته خسته شدم از آدمهای این دنیا…
اقاجان، ردم نکن همانطور که اباعبدالله حر را رد نکرد. 😭 😭
واسه امشب برای همین بس است که
از حر آموختم ادب و تواضع داشته باشم به امام حیّ و حاضرم از نظر غایب
دل حضرت را از خودم راضی نگه دارم.
ـــــــــــــــــــــ
پ.ن عکس اول روی بیلبورد در مسیرهیئت بودیم از داخل ماشین انداختم.
عکس دوم هیئت سیدامیرحسینی شب شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
راویان روضه
#به_قلم_خودم
#مکسورة_الضلع
#محرم1402
#هر_خانه_یک_حسینیه
#شبدوممحرم
#راویان_روضه
« بسم رب الحسین علیه السلام »
امشب که وضو گرفتم و راهی هیئت شدم تو مسیرسوره توحید را میخواندم و می گفتم امشب قراره از چه روضه ای، درس یاد بگیرم.
وقتی که وارد حسینیه شدم انگار به دلم افتاد که برم کنار خانمی بشینم که مانتویی هست، ازشون سوال کردم ببخشید زیارت عاشورا خوندن؟ با خوشرویی گفت: بله خواندن.
کتابچه ام را درآوردم شروع به خواندن زیارت عاشورا، بعد اینکه تمام شد نگاه به این خانم انداختم دیدم ایشونم با گوشی زیارت عاشورا را قرائت می کنند. قربون امام حسین جانم برم که از همه نوع قشر و تیپ را به مجلساش دعوت میکنه.
سمت راست این خانم، یه خانم چادری نشسته بود که یه سجاده و جاسجاده خیلی خوشگلی هم که داشت نماز میخواند.
نمازش که تمام شد گوشیش زنگ خورد انگاری همسرش بود که منتظرش بودند که برن…
هنگام جمع کردن جاسجاده، این خانم مانتویی به اون خانم چادری که سجاده قشنگ داشت گفت:« چه سجاده قشنگی داری!!! » بدون اینکه شک و تردید به خودش راه بده، گفت: « برای شما قابلتونم نداره، نماز خوندی منم دعاکن». برام خیلی جالب بود از چیزی که دوسش داری دل بکَنی… بعد از گفتن این جمله که باهاش نماز خوندی برای منم دعا کن، سجاده و جانماز را تقدیمش کرد و رفت.
اما حال و دل این خانم مانتویی دگرگون شد و گریه اش بند نمی آمد از این محبتی که امشب در حقشان شد.سجاده را روبروی چشمانش گرفت
و با هق هق گریه می کرد. گفتم: « خوش به حالتون امام حسین امشب چه هدیه قشنگی براتون فرستاد باهاش نمازخوندی برای منم دعا کن حتما».
تا آخر مراسم حواسم به این خانم شدکه امام حسین امشب حاجت این شخص رو داده و نگاه ویژه ای بهشون داشته.
امشب یاد گرفتم ایثار داشته باشم و از آن چیزی که بهش دلبسته هستم بگذرم.
امام حسین جانم هم ایثار داشتند برای زنده نگه داشتن اسلام…
به خودم می گفتم آمنه، همش نباید سخنرانی و روضه گوش بدی، همین رفتارها هم درس درست زندگی کردن، اخلاق مداری با مردم… هستش.
یا امام حسین، از این حالِ خوبها هم نصیب من کن. 😭 😭 😭 😭 😭
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
حلالیت
#تولید_محتوا
#عکس_نوشته
#محرم1402
#مکسورة_الضلع
امروز مثل همیشه نزدیک محرم، داشتم به چشمهام میگفتم حلال کنند اگر ناخواسته یا از بی احتیاطی چیزی دیدمکه در شأنشون نبوده.
از دستهام حلالیت طلبیدم اگر در نیت غیر از خدا ازشون کار کشیدم، از مغزم حلالیت طلبیدم پرش کردم از افکار دنیایی.
کاش حلال کنند و نذارن برای روز قیامت. 😭 😭 😭
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات