#مسیر_عاشقی
#تولیدی
#عکس_نوشته
#مکسورة_الضلع
#دلتنگ_کربلا
#اربعین
این روزها توصیههای زیادی میشنوم از این و آن که برای سفر به اربعین چه بردارید و چه برندارید، در میان همۀ توصیهها یک توصیۀ مشترک هست: «بارت را سبک ببند. بار سنگین آزارت میدهد و راه را برایت طولانی میکند». اگر در این چند سالی که بار سفر بستم و به زیارت اربعینت آمدم، درس معاد را خوب یاد گرفته بودم. حالا بارم را سبک کرده بودم و برای سفر آخرت آماده بودم. اربعین چه خوب یاد میدهد مهارتهای سفر آخرت را.
🩷🥀🩷🥀🩷🥀🩷🥀🩷🥀🩷🥀
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
#مسیر_عاشقی
#تولیدی
#عکس_نوشته
#مکسورة_الضلع
#مسیر_عاشق
حسین جان
دل آدمی مگر چقدر
تحمل دارد
ندیدنت را !
😭 😭 😭 😭 ❤️❤️❤️
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
#مسیر_عاشقی
#به_قلم_خودم
#مکسورة_الضلع
#مسیر_عاشقی
#تجربه_نگاری_اربعین
#خاطره_اربعین
#اربعین۹۷
قسمت پایانی
نماز صبح را خواندیم، وسایلهایمان را جم و جور ڪردیم و آماده رفتن شدیم.
برای صبحانہ بہ موڪبی رسیدیم و یڪ صبحانہ مفصّل تخم مرغ آبپز با نان تنوری تازه همراه با چای عراقی خوردیم و به سفر ادامه دادیم تا اینڪہ رسیدیم بہ جمعیت پیاده روی.
آقای نوبهار می گفتند” از همینجا پیاده روی رو شروع ڪنیم، اما من و فرناز ڪہ اولین بارمان بود قبول نڪردیم و گفتیم
“لطفٵ اگر ممڪنہ از عمود اول شروع ڪنیم ☺ 😊 همہ قبول ڪردند و رفتیم از عمود یڪ با نیت قربت إلی الله و به نیابت از شهدا، پدر ومادر، التماس دعا کنندگان، بانیهایی ڪہ سبب شدند من راهی ڪربلا بشم قدمهایم را بہ آرامی برمی داشتم.
مسیر پیاده روی را ڪہ می پیمودیم دخترو پسربچه های عراقی را می دیدیم ڪہ هر ڪدام بہ نوعی از زوّار امام حسین علیه السلام پذیرایی می ڪردند.
یڪی با دادن دستمال ڪاغذی دیگری با دادن آب و… فرناز هم با ڪمڪ دوستانش دستبند،تسبیح،مداد ڪہ بالایش پرچم ڪوچڪی با نام اهل بیت امام حسین درست ڪرده بودند را بہ بچہ عراقیها هدیه میداد.
در طول مسیر با صحنه هایی مواجه میشدیم ڪہ قابل وصف نیست، پسری پدر نابینایش را بهمراه آورده بود.
مادری کودک نوزادش را بهمراه آورده بود.
چقدر حضور زن ها و بچه ها تو مسیر به این پیاده روی عظمت میداد. مردان عراقی ڪنار جاده نشستہ و التماس زائران آقا می ڪردند تا بروند ماساژشان بدهند، زنان و مردان در پیاده روی خیلی مخلصانه عشقشان را بہ امام حسین نشان می دادند. حسین جان! زن، فرزند، همسر، زندگیم بہ فدایت.
تیمهای پزشڪی و هلال احمر در موڪبها مستقر بودند و جانانہ بہ زوّار خدمت رسانے می ڪردند. بہ موکب حضرت معصومه (سلام الله علیها) استان قم رسیدیم، من سَرم درد داشت با فرناز رفتیم از هلال احمر قرص بگیریم زنان و مردانی را می دیدم ڪہ پاهایشان تاول زده و آمده بودند آب پایشان را بڪِشند.( اما من اصلا آب پایم را نڪشیدم و هیچ دردی هم نداشتم هنگام برگشت بہ خانہ خودش خود به خود رفته بود و انگشتم دیگر بادی نداشت) 😊
بہ نجف ڪہ رسیدیم جمعیت موج میزد جای سوزن انداختن نبود نتوانستیم وارد حرم شویم از بیرون به مولا سلام دادیم(هنگام برگشت از کربلا دوباره به نجف آمدیم و یه دل سیر زیارت ڪرده و نماز و دعا خواندیم 😊 ☺ ) و سجده شکر بجا آوردیم و راهی ڪربلا شدیم.
دقیقٵروز اربعین بہ ڪربلا سرزمین عشق رسیدیم 😭 😭 😭 بہ سمت موڪبهای ڪرجی نزد همشهریانمان رفتیم تا کمی استراحت ڪنیم و نماز ظهر و عصر را در یڪی از چادرها بہ جماعت خواندیم و اتفاقا قبل شروع نماز دوستم را ڪہ همسرش طلبہ هست و با برادرم رفیق هست را دیدم ڪلے خوشحال شدیم بعد سلام و احوالپرسی و روبوسی ،بہ معصومہ گفتم ڪدام چادر هستید بعد نهار را بیایید بریم حرم زیارت اربعین را بین الحرمین بخوانیم، چادرشان را نشانم دادم قرار گذاشتیم بعد نهار ڪنار چادرشان باشم تا با هم راهی بین الحرمین شویم. با همسفرام ناهار را خوردیم هر کدام متفرق شدیم، فرناز رفت پیش دوستاش، اعظم خانم و دخترعمو هم رفتند ڪنار همشهریاشون منم پاشدم رفتم سر قرار .
سہ نفری من ، معصومه، همسرش ڪہ روحانی هستند راهی شدیم پیاده ڪہ می رفتیم گرم صحبت شدیم اصلا متوجه نشدیم ڪِی به حرم رسیدیم.
بہ بین الحرمین ڪہ رسیدیم بین دوراهی مانده بودم ڪہ اول به اربابم 😭 😭 😭 😭 سلام و عرض ادب داشته باشم یا بہ سقای دشت ڪربلا ابوالفضل العباسم 😭 😭 😭
رو بہ سوی امام حسین علیه السلام ایستادم گفتم آقاجان ممنونتم ڪہ همچین روزی دعوتم ڪردی بہ زیارتت بیاییم. اشڪها اجازه نمیدادند گنبد اربابم را واضح و سیر تماشا ڪنم بغض گلویم را گرفتہ بود. معصومہ گفت"آمنه جان! زیارت اولته برام دعا ڪن، من هم افرادی ڪہ التماس دعا گفته بودند از ارباب جان خواستم تا زیارتش را روزیشان گرداند” اشکهایم را با چفیه خشک می ڪردم چون این اشڪها برام ارزش دارد و چفیه ام را آورده بودم تا بہ هر زیارتگاهی میرویم متبرّڪ ڪنم و هنگام دفنم با من در قبر بگذارند. دنبال ڪتاب دعا می گشتیم تا جایی پیدا ڪنیم بنشینیم نماز و دعا بخوانیم.
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات
#مسیر_عاشقی
#تولیدی
#عکس_نوشته
#مکسورة_الضلع
#مسیر_عاشقی
همه دارند به پابوس شما می آیند
طبق معمول من بی سر و پا جاماندم
😭 😭 😭 😭 ❤️❤️❤️
خدایا هرچی دادی شکرت
خدایا هرچی گرفتی شکرت
به مدد گوشه چادر عمه سادات