آداب غدیر
گزارش تخلف در بروزرسانی کوثرنت
#به_قلم_خودم
#مکسورة_الضلع
#آمنه_نوشت
هوالمحبوب
چندروز پیش ڪہ #ڪوثرنت را باز ڪردم روی صفحہ نوشتہ شد بروزرسانی، #ڪوثرنت به نسخہ جدید بروز شد. تغییرات ایجاد شده در #ڪوثرنت را دیدم البته یڪی دو موردش را. یڪی از آنها این بود ڪہ وفتی وارد نمایه طلبه ای می شویم در سمت چپ شڪلڪی اضافه شده تحت عنوان 《گزارش تخلف》. یعنی اگر از طلبہ ای تخلف در ارسال پُست، پیام، اخلاق و رفتار دیدیم گزارش دهیم، طبق قوانین شبڪہ هم بیش از 3 تخلف از شبڪہ حذف می شویم. بار اول تذڪر، بار دوم تذڪر، بارسوم حذف می شویم. چه خوب خدایی داریم ڪہ بنده اش در هر لحظہ تخلف و گناه انجام می دهد اما به بنده اش فرصت جبران اشتباهش را می دهد خداوند جبّار است، اگر خداوند هم برای گناه کردن بنده اش مقدار تعیین می ڪرد ڪہ فلان قدر گناه انجام دهی، دیگر توبہ ڪنی توبہ ات پذیرفتہ نیست. اما خداوند همیشہ بہ بنده اش می گوید باز توبہ شڪستی باز آی، قربون خدا برم ڪہ همیشہ مے خواد صدای بنده اشو بشنوه اما ما بنده هاش بیشتر در مواقع گرفتاری و در تنگنا گرفتن صدایش می زنیم. ما هم در دنیای مجازی و در این شبڪہ باید بیشتر مواظب پُست گذاری، مواظب صحبت ڪردن، اخلاق و رفتارمان باشیم تاخدایی ناڪرده دلی را نرنجانیم و امتیاز منفی دریافت نڪنیم. #سفیر_کوثر_نت #حوزه_نور_الهدی #ماهدشت
هایکو کتاب
#به_قلم_خودم
#عکس_تولیدی_خودم
#مکسورة_الضلع
? ? ﴾﷽﴿ ﴾﷽﴿ ﴾﷽﴿ ﴾﷽﴿ ﴾﷽﴿? ? امروز صبح که از خواب پاشدم یهو یادم افتاد که چندروزپیش در #کوثرنت اطلاعیه ای تحت عنوان #هایکوکتاب زده بودند که باید از بین کتابهایی که داریم 3 کتاب را انتخاب کرده و عنوانهای رو جلد رو که در کنار هم قرار میدیم یه جمله زیبا معنادار بدست بیاد . . . . منم رفتم سراغ کتابخونه ? کتابارو یکی یکی نگاه میکردم ببینم کدوما بهمدیگه میخوره سخت بود گشتنش ? ولی من موفق شدم ، یکی از کتابا که گوشه کتابخونه بود مکیال المکارم بود کشیدمش بیرون رفتم سراغ بعدیش ک ببینم کدوم عنوان بهش میخوره دیدم پرتویِ خورشید بش میخوره ? حالا رفتم سراغ سومیش ک دیدم ردیف پایین زیر کتابهای مهدویتم داد میزنه منو بکش بیرون ک اسمش در توسلات به امام منتظر بود ? جمله معنادار اولم کامل شد ، 《 مڪیال المڪارم پرتویِ از خورشید در توسلات به امام منتظر》 ? ? ? . . . . ولی من بیخیال یه جمله نشدم خوشم اومد رفتم سراغ جمله دومی ? از میان کتابها ، کتاب شهید حججی ک در طبقه پایین بود و عکس شهید ک رویه جلد کتاب بود جلوی چشمانم برق میزد انگار شهید میگفت من ک جلوی چشمت اماده هستم بنویس شروع کردم که بنویسم به شهید گفتم عنوان بعدی رو هم خودت کمکم کن ? که دیدم دو کتاب دیگر ک مربوط ب این شهید بزرگوار بود را هم پیدا کردم و جمله معنادارم کامل شد 《 حُجتِ خدا شهید حُججیِ آرام بی سرِ سربُلند》 ? ? ? . . . . پ.ن : یقین دارم با عنایت امام زمان (عج) و شهید بی سر محسن حججی توانستم این #هایکو کتاب را کامل کنم. ❤ ️ ❤ ️ ❤ ️ ❤ . . . . سلامتی در تعجیل در فرج مولا صاحب العصر والزمان و شادی روح شهید محسن حججی سه صلوات محمدی پسند عنایت فرمایید.
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم #اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم #اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_و_عجل_فرجهم
اولین سفر کربلام بامعجزه امام حسین
#به_قلم_خودم #یادداشت_روز #معجزه #یاوران_زینب
#آمنه_نوشت #مکسورة_الضلع
⚫️مــــــــعجــــــزه حــــــــــسیــن⚫️ بسم رب الحسین ۩یارب الحسین بحق الحسین اشف صدرالحسین بظهور الحجه ۩ ? ? سلام برخون خدا،سلام برآقایی که حامی دیگران بود و خود بی یاور ماند سلام برمحاسن خضاب شده اش . آقاجان! تمام لحظه لحظه زندگی ام را با نام ویادشما سپری میکنم.قبل از هر نمازم سلامی به شما می دهم.هنگام دعاخواندن، درس خواندن، زیارت رفتن، همه جا و همه حال، یاد شما با من است. هرشب قبل از خواب باید سلامی به شما بدهم و بعد بخوابم. ارباب جان! خوب میدانی که چندین سال است منتظرم که مرا به حرمت بطلبی. آقاجان! خودشاهدی که درمیان زیارت عاشورا خواندنم چقدر گریه وضجّه میزنم که من گنهکار را هم درمیان زوّارت جای دهی تا بیایم و درحرمت زیارت عاشورا بخوانم. آرامش روحم شده مداحیِ وصف حالِ کربلا نرفته ها. آنقدرگوش کرده ام که دائم لقلقه زبانم است:” لیست زائرا دست کیه؟ هِی خط میخورم چه سِرّیه؟ وای وای وای” ? ? ? و با چشم گریان و حال زار میگویم:” آقاجون واقعا چه سِرّیه که مرا نمیطلبی؟” سه شنبه هفته پیش از حوزه که به خانه رفتم ،دیدم صحبت از کربلا رفتن هست به مادرم گفتم:” بیاامسال اربعین به زیارت آقابریم،دیگه خسته شدم ازاینکه در حسرت کربلا رفتن مانده ام.” مادرجان با چهره غمناکی گفت:"دخترم امسال هزینه ها بالاست وبرامون مقدور نیست که همگی بریم” از طرفی هم برادرم گفت:"خواهرجان برای دوخانم تنها رفتن سخته.” درست هم میگفتند، نه میشد همگی با هم برویم و نه میشد که فقط من و مادرجان برویم. موقع نماز مغرب وعشاء سجاده را پهن کردم، بعد نماز از ته دلم گریه کردم ودر سجده به اربابم گفتم:” تو رو خدا آقاجان واقعا خسته شدم میخوام جواب این همه زیارت عاشورا خوندنامو اربعین امسال بهم بدی، تا امشب، از راه دور دلم را راهی حَرمت میکردم، ولی حالا میخام با پای تن زائر حَرمت بشم.” فردا دیدم که در جایی، برای کسانی که تابه حال کربلا نرفته اند و مشکل هزینه سفر را دارند، ثبت نام میکنند. با خودم گفتم:” آمنه بیا ثبت نام کن شاید آقا نگاهی بهت انداخت و جزء اسامی زائران اربعینش ثبت شدی.” ثبت نام را انجام دادم تا اینکه شنبه شب، خانم رجب نیا بهم زنگ زد و گفت:” اسم شما در قرعه کشی زائران اربعین حسینی در اومده،آقا شما رو طلبیده هرچه زودتر مدارکت رو آماده کن، فردا هزینه سفر به حسابت واریز میشه” آنچنان شوکه ام که باورم نمیشود آقا مرا جزء زُوّارش پذیرفته است ? بعد از نماز صبح سجده شکر بجا آوردم که بالاخره امام حسین مرا جزء زوّار ویژه اش پذیرفت،چرا میگویم ویژه؟ چون همه هزینه هایش را خود ارباب ردیف کرده و گفته که من اینطوری میخواستم به زیارتم بیایی، برایت دعوت نامه مخصوص صادر کرده ام وچه خوب است که ارباب ضامن زائرش باشد.